>>>~ انعکاس آب ~<<<

! هنوز هم نمی دانم هر سال که می گذرد یک سال به عمرم اضافه می شود یا یک سال از عمرم کم می شود

>>>~ انعکاس آب ~<<<

! هنوز هم نمی دانم هر سال که می گذرد یک سال به عمرم اضافه می شود یا یک سال از عمرم کم می شود

از شیوانا

شیوانا از مقابل مدرسه‌ای عبور می‌کرد. پسر جوانی را دید که غمگین و افسرده بیرون مدرسه به درختی تکیه کرده و به افق خیره شده است. 

 شیوانا کنار او رفت و جویای حالش شد. پسر جوان گفت: حضور در این مدرسه نیاز به پول زیادی دارد ولی پدرم فقیر است و نمی‌تواند از پس مخارج تحصیل من بر آید. با مدیر مدرسه صحبت کردیم و او گفته است به شرطی می‌توانم رایگان در این مدرسه تحصیل کنم که بتوانم در امتحانات درسی در تمام دروس بالاترین نمره را به دست آورم.  

اما این درس‌ها سخت است و با خودم می‌گویم که این اتفاق هرگز نمی‌تواند رخ دهد. برای همین به ناچار باید تحصیل را ترک کنم ... شیوانا نفسی عمیق کشید و گفت: یعنی تو قبل از انجام آزمون شکست را پذیرفته‌ای و از پذیرفتن آن غمگین هم شده‌ای؟ دلیل این تسلیم و واگذاری مبارزه هم تنها این است که این اتفاق یعنی پیروز شدن افتادنی نیست! 

 خوب این که کاری ندارد! راهی پیدا کن و اگر پیدا نمی‌شود راهی بساز که این اتفاق بیفتد. کاری کن که این چیزی که می‌خواهی رخ دهد. به جای دست روی دست گذاشتن و قبل از آزمون از تلاش دست کشیدن سعی کن با چنگ و دندان از چیزی که به آن علاقه داری دفاع کنی و اتفاقی را که دوست داری رخ دادنی سازی! 

 اگر سرنوشت تو به رخ دادن این اتفاق بستگی دارد خوب کاری بکن که رخ بدهد! سپس شیوانا دست بر شانه‌های پسر جوان کوبید و گفت: انسان قوی وقتی به مانعی بر می‌خورد تسلیم نمی‌شود. یا راهی پیدا می‌کند که از آن مانع عبور کند و اگر این راه پیدا نشد آن راه را می‌سازد! برخیز و راه پیروزی خود را بساز و اتفاقی را که بقیه محال می‌دانند، رخ دادنی کن...

از شیوانا

 شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد.

 

زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت: " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند.
 

شوهر من آهنگری بود ، که از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

 

وقتی هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمی خورد ، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم.

 

با رفتن او ، بقیه هم وقتی فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
 

ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

شیوانا تبسمی کرد وگفت : حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم .
یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه !!؟ همین!

 

شیوانا این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود. 


در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود !!!

کودوم؟

چقدر بده آدم دوتا وبلاگ درست کنه. 

نمیدونم اینو آپ کنم یا اونو؟! 

هم اینو دوست دارم هم اونو. 

گاهی میگم یا اینو پاک کنم یا اونو. 

واقعا موندم چیکار کنم.... 

جدا اینو یا اونو؟

دوستی شایسته

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد...

شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.

عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.

استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت : بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن !!!

شاهزاده با تعجب گفت: من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم !!!

عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد !

سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.

او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.

استاد بلافاصله گفت : جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته !!!

شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت : پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. ..

عارف پاسخ داد : نه !

و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: این دوستی است که باید بدنبالش بگردی ...

شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : استاد اینکه نشد ؟!!

عارف پیر پاسخ داد:  حال مجددا امتحان کن  ، برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد !

شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند !!!

استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند... 

کلماتت را خوب انتخاب کن

 روزی خانمی سخنی را بر زبان آورد که مورد رنجش خاطر بهترین دوستش شد ، او بلافاصله از گفته خود پشیمان شده و بدنبال راه چاره ای گشت که بتواند دل دوستش را بدست آورده و کدورت حاصله را برطرف کند .

 

او در تلاش خود برای جبران آن ، نزد پیرزن خردمند شهر شتافت و پس از شرح ماجرا ،‌ از وی مشورت خواست ...

پیرزن با دقت و حوصله فراوان به گفته های آن خانم گوش داد و پس از مدتی اندیشه ، چنین گفت : تو برای جبران سخنانت لازمست که دو کار انجام دهی و اولین آن فوق العاده سختتر از دومیست .

خانم جوان با شوق فراوان از او خواست که راه حلها را برایش شرح دهد .

پیرزن خردمند ادامه داد : امشب بهترین بالش پری را که داری ، ‌برداشته و سوراخی در آن ایجاد میکنی ،‌ سپس از خانه بیرون آمده و شروع به قدم زدن در کوچه و محلات اطراف خانه ات میکنی و در آستانه درب منازل هر یک از همسایگان و دوستان و بستگانت که رسیدی ،‌ مقداری پر از داخل بالش درآورده و به آرامی آنجا قرار میدهی .

بایستی دقت کنی که این کار را تا قبل از طلوع آفتاب فردا صبح تمام کرده و نزد من برگردی تا دومین مرحله را توضیح دهم ...!

خانم جوان بسرعت به سمت خانه اش شتافت و پس از اتمام کارهای روزمره خانه ، شب هنگام شروع به انجام کار طاقت فرسائی کرد که آن پیرزن پیشنهاد نموده بود .

او با رنج و زحمت فراوان و در دل تاریکی شهر و در هوای سرد و سوزناکی که انگشتانش از فرط آن ، یخ زده بودند ، توانست کارش را به انجام رسانده و درست هنگام طلوع آفتاب به نزد آن پیرزن خردمند بازگشت ...

خانم جوان با اینکه بشدت احساس خستگی میکرد ، اما آسوده خاطر شده بود که تلاشش به نتیجه رسیده و با خشنودی گفت  :‌بالش کاملا خالی شده است !

پیرزن پاسخ داد : حال برای انجام مرحله دوم ، بازگرد و بالش خود را مجددا از آن پرها ،‌ پر کن ، تا همه چیز به حالت اولش برگردد !!!

خانم جوان با سرآسیمگی گفت : اما میدونید این امر کاملا غیر ممکنه ! باد بیشتر آن پرها را از محلی که قرارشان داده ام ،‌ پراکنده است ، ‌قطعا هرچقدر هم تلاش کنم ، ‌دوباره همه چیز مثل اول نخواهد شد !

پیرزن با کلامی تامل برانگیز گفت : کاملا درسته !

هرگز فراموش نکن کلماتی که بکار میبری همچون پرهائیست که در مسیر باد قرار میگیرند .

آگاه باش که فارغ از میزان صممیت و صداقت گفتارت ، دیگر آن سخنان به دهان بازنخواهند گشت ، بنابراین در حضور کسانی که به آنها عشق میورزی ،‌ کلماتت را خوب انتخاب کن ...   

یه یک ماهی میشه که اومدیم خونه جدید..تقریبا نزدیک خونه قبلیمونه.البته کمی قدیمیه ولی خونه بدی به نظر نمیرسه.اومدم نزدیک اکی.فعلا خودم خواستم که ای دی اس ال تو  خونه نباشه(اینترنت) تا بیشتر مال خودم باشم .با این لب تاپ هم که نمیشه تایپ کرد.بعضی از حروفاش جا به جاست.در اولین فرصت میام و یه پست مفصل میذارم.دلم برای همتون یه ذره شده.

مجله پزشکی

لطفا نسبت به هر چیز کوچک غیر عادی بی تفاوت نباشید و برای کمک به سلامت خویشتن تا حد امکان پافشاری کنید .


نوع جدیدی از سرطان سینه 

دوستان عزیز
لطفا این میل را حذف نکنید و آن را به تمام خانم‌هایی که در اطرافتان زندگی می کنند از جمله مادران ، خواهران ، خاله و عمه و دیگران بفرستید .
در ماه نوامبر نوع نادری از سرطان سینه کشف شد . خانمی متوجه جوش‌های پوستی دراطراف نوک سینه‌اش شد همانند تحریکات پوستی که در مادران جوان شیرده مشاهده می شود .
به دلیل منفی بودن نتیجه آزمایش مامو‌گرافی ، پزشک معالجش تنها به او داروهای آنتی بیوتیک تجویز کرد .
بعد از دو دوره درمان ، ضایعه‌ ایجاد شده رو به وخامت گذاشت . بنابراین پزشک معالجش انجام ماموگرافی مجدد را تجویز کرد .
در این مرحله نتیجه آزمایش ماموگرافی حاکی از وجود توده‌ای در سینه بود . نتایج حاصله ازنمونه برداری نمایانگر رشد سریع توده بود .
شیمی ‌درمانی برای کند کردن رشد توده آغاز شد . سپس بخشی از سینه برداشته شد .. پس از مشاهده نتایج نمونه ‌برداری ، درمان طبق مراحل زیر ادامه یافت .
1. در ابتدا برای رشد سریع توده از شیمی درمانی استفاده شد
2. در مرحله بعد بخشی ازسینه برداشته شد .
3. سپس دوره کامل شیمی‌درمانی آغاز شد .
4. بعد از طی مراحل فوق پرتو‌درمانی آغاز شد .
پس از 9 ماه معالجه سخت ، پزشکان سلامت کامل وی را تایید کردند .
یک سال بدون هیچ مشکلی سپری شد ولی این بار سرطان در کبد وی ظاهر گشت ، و به ناچار همانند دوره قبل چهار مرحله درمان را پشت سر گذاشت .
او هرگز اجازه نداد که دوره‌های درمانی سخت و طولانی تاثیری بر کیفیت زندگیش داشته باشد و با روحیه‌ای خوب برای واپسین روزهای زندگیش برنامه ریزی می‌کرد . سر انجام پس از تحمل درد و رنج بسیار در گذشت .
در واپسین روزهای عمرش این پیام را به تمام بانوان جهان به یادگار گذاشت :
" لطفا نسبت به هر چیز کوچک غیر عادی بی تفاوت نباشید و برای کمک به سلامت خویشتن تا حد امکان پافشاری کنید . "

بیماری PAGET :
این بیماری نوع نادری از سرطان سینه می‌باشد که در خارج سینه و در ناحیه هاله و نوک سینه بروز می کند و به شکل دانه‌های قرمز رنگی است که بعد‌ها به صورت ضایعه‌های پوستی خشن ظاهر میشود .
من به هیچ عنوان تصوری از این بیماری مبنی بر یک نوع نادر سرطان سینه نداشتم ، ولی کاملا در اشتباه بودم .
نوک سینه‌های من هرگز غیر عادی به نظر نمی رسیدند فقط دانه‌های جوش بودند که مرا اذیت می کردند و این تنها دلیل مراجعه من به پزشک بود .
گاهی اوقات این جوش‌ها خارش داشتند و درد‌ناک بودند ولی درسایر مواقع مشکلی برای من نداشتند . آن‌ها فقط زشت و مزاحم بودند و با هیچ نوع پمادی که توسط پزشک معالجم و متخصص پوست تجویز میشد محو نمیشدند .
پزشکان کمی نگران بودند اما هیچگاه به من در مورد سرطانی بودن آن‌ها هشدار ندادند .
با قاطعیت می توانم بگویم که زنان زیادی آگاهی ندارند که این دانه‌های کوچک قرمز رنگ بر روی سینه و هاله اطراف آن می‌تواند باعث بروز نوع نادری از سرطان سینه باشد .
حادترین بخش این بیماری ، بی خطر به نظر رسیدن علائم آن است .
اغلب تصور می شود که یک نوع التهاب پوستی یا عفونت است و همین تشخیص نادرست باعث به تعویق افتادن شروع درمان این بیماری می باشد .

علائم بیماری :
A· قرمزی مزمن ، ترشحات و سخت شدن نوک سینه که باعث ایجاد خارش و سوزش می شود . " ( همان طور که اشاره کردم من خارش و سوزش یا ترشحاتی که از آن آگاه باشم نداشتم اما در نوک سینه‌های من حالت سفتی و پوسته پوسته شدن ایجاد شده بود . )
A· زخمی درنوک سینه شما که هرگز بهبود نخواهد یافت .
A· معمولا یکی ازنوک سینه‌ها درگیر این بیماری می شود و تشخیص آن در ابتدا با انجام معاینات فیزیکی توسط پزشک و سپس انجام آزمایشات مامو گرافی تجویز شده توسط پزشک معالج صورت می پذیرد .
اگرچه این قرمزی و ترشحات و سخت شدن تقریبا شبیه یک آماس پوستی ( عفونت پوستی ) است اما اگر این علائم تنها در یکی از سینه‌ها مشاهده شود ، پزشک شما باید مشکوک به سرطان شود.
پزشک شما برای اطمینان از تشخیص صحیح بیماری و ارائه درمان مناسب ، می بایست برای شما نمونه برداری از زخم را تجویز کند .
این پیغام باید جدی گرفته شود و تا جائی که امکان دارد به دوستان و اعضای فامیل ارسال شود .
این کار می تواند نجات بخش زندگی یک انسان باشد .
سرطان سینه در من پس از دریافت مقادیر زیادی از مواد شیمی درمانی و بیست وهشت جلسه پرتودرمانی و دریافت تاماکسوفین به استخوان‌هایم سرایت نمود ، در صورتی که اگر این بیماری از ابتدا درست تشخیص داده می شد هیچ گاه به سایر قسمت‌های بدن گسترش پیدا نمی کرد .

خوانندگان عزیز
این باعث تاسف است که خانم‌های زیادی ازبیماری PAGET آگاهی ندارند ، اگر با ارسال این میل بتوانیم افراد زیادی را از خطرات این بیماری آگاه کنیم ، درآن صورت ما به زنان بسیاری در همه جای جهان کمک کرده ایم
لطفا اگر می توانید ، چند لحظه ای را صرف ارسال این میل برای آن تعداد از افرادی که برایتان مقدور است بنمایید ، به خصوص به افراد فامیل و دوستانتان .
این تنها چند لحظه وقت شما را می گیرد ولی می تواند یک زندگی را نجات دهد.

...

آپارتمان ۸۵ متری،دوخوابه،با پول پیش پنج میلیون و اجاره سیسصدو پنجاه تومن...۳۵۰/۵  جایی سراغ داری؟؟؟

هیچی!!!

خاطرات

ما چیستیم ؟! 


جز ملکلولهای فعال ذهن زمین ،
 

که خاطرات کهکشان هارا 
 

مغشوش میکند !

  

حسین پناهی