یادت هست که گفتی:دوست دارم..!!!
سرم روپایین انداختم و گفتم:نظرلطفته...
سرم روبالا آوردی وتو چشام نگاه کردی...
وگفتی:نظرلطفم نیست...نظر دلمه...!!!
اسمش را می گذاریم دوست مجازی
اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد
وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش
نگرانش می شوم
دلتنگش می شوم
وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود
مطمئن می شوم که حقیقیست
هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشد...!
از تو می گذرم .چه حس عجیبی است!
بی تو گذشتن آنگاه که تو مثل یادی یا خاطره ای همچنان با منی.
از تو می گذرم و دیگر من نیستم.
شاید عشق همین باشد!
در میان بی رحمی های زمانه از خود و تو گذشتن.
عشق می ماند .
مهر می ماند.
یاد من و تو همچون نسیم بهارعاشقانه می وزد.
و تنها همین هست که می ماند...
نگاه کن
من پشت این پنجره با تنهای خویش ایستاده ام
چقدر نبض من پر دلهره می زند.
نگاه کن که من بی تو به کجا رسیده ام....
دعا کردم بیایی کنار پنجره باران ببارد
و تو باز شعر عاشقانه و غریبانه ی خود را بگویی برایم.
دعا کردم در خلوت تنهاییم با ماه تو باشی ....
دعا کردم.. دعا کردم...
من بهترین دقایق عمر را برایت دعا کردم.
بهترین ،بهترین من،
من با تو به عمق یک حادثه رفته ام.
دعا کردم ، تو نمی دانی...،من برای اشکهای شبانه ی تو باریده ام
من تو را خوب می دانم.ای عزیز ترین من....
خواه با من خواه بی من ،
عشق تو هست هر زمان در من....
می خواهم برایت بگویم / هر گاه تنها شدیم با هم...
می خواهم هر گاه تنها شدیم با هم
برایت بگویم که چقدر تنهایم
عبور لحظه هایی که مثل امواج دریا
مرا با لا و پایین می برند با خود
ومن که چقدر حجم صبرم پر شدست
ازانتظار
چقدر هوای دم کرده ی این شهر حالم را بد می کند.
من در خلوت خود با خیال تو
رنگین ترین سفره ها را چیده ام
رویایی ترین مهمانی را
با حضور بی حضور تو داشته ام.
من در خلوت خود بار ها
زین فراق طولانی باریده ام
دفتر دلتنگی هایم را بخوان
برگ برگش را تو می دانی فقط
این را بار ها برایت خوانده ام نازنین:
((دلتنگی هایم تمام نمی شوند
و تو هیچگاه از من دور نمی شوی...))